سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گییییییییییییییتار
چهارشنبه 90/4/22 :: 6:57 صبح :: نویسنده : رضا (س.م)

"حمید مصدق خرداد 1343"
*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 
"جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"
*من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

 
 
(جواب من به تو)
*تو نمی دانستی دلهره آن روز من از باب چه بود
و تو می خندیدی
و من پشیمانم سیب را دزدیدم
سیب دندان زده در دست تو بود
باغبان می دانست
که دزد باغش  منم
تو چرا ترسیدی؟!
و تو تقدیر منی
کاش می ماندی و
من قصه داغ اتشناک تو را از دلم می راندم
و در اندیشه آنم که چرا
باغچه همسایه سیب آزاد نداشت؟!گل تقدیم شما




موضوع مطلب :
.: Weblog Themes By Pichak :.


پیوندها
RSS Feed
بازدید امروز: 180
بازدید دیروز: 37
کل بازدیدها: 317889




امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه





کد موسیقی برای وبلاگ